تو دل خون مرا حتی مسکن نشدی
احمقم احمق منم گر لحظه ای یادت کنم
تو چه ها دشنام و لعنت دادی و من احمقم
کین ز بعد حتی غزل بیتی تورا بارت کنم ...
تو ز خون باران من حتی شقایق نشدی
آرزویم را گرفتی درد را عادت کنم
در جوانی عمر من را بردی و من احمقم
که کمی حتی کمی در فکر هم یارت کنم
من به روی یک جهان خواندم تورا دیدی ولی
پشت خالی مرا حتی تو مرحم نشدی
آنچنان خانم شدم تا تو بیایی, احمقم
که زن تو باشم و بینم که مردم نشدی ...
rainlycity...
ما را در سایت rainlycity دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : crainlycityf بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 23:54